کتاب صوتی در دستان آشپز داستان کوتاهی به قلم میگل د اونامونو، نویسندهی مشهور اسپانیایی است.
میگل دِ اونامونو، فیلسوف، نویسنده، مترجم و یکی از درخشانترین چهرههای فکری ادبیِ اسپانیا، در 29 سپتامبرِ 1864 در بیلبائو واقع در منطقهی باسک از پدر و مادری اصیل زاده شد. شش ساله بود که پدرش را بر اثرِ سِلِ ریوی از دست داد. در کالجِ خصوصیِ سن نیکلاس تحصیلات مقدماتیاش را شروع کرد و در حالی که کودکی بیش نبود در مراسمِ آمادهسازی برای اولین جشنِ تعمیدش، در کلیسایِ سن خوآن، با کونچا، آشنا شد که با گذرِ زمان معشوق، نامزد، همسر و مادرِ فرزندانش شد. با پایان تحصیلاتِ ابتداییاش شاهدِ سومین جنگِ کارلیستا و محاصرهی شهر به دستِ قشونِ لیبرال و قحطی و بمبارانِ آن بود. تجربیاتی که رُمانِ صلح در جنگِ او از آنها دستمایه گرفته است.
در 1875 برای طیِ دورانِ دبیرستان و پیشدانشگاهی واردِ مؤسسهی بیسکائینو شد. روشِ تدریسِ مفادِ آموزشی را بسیار کسلبار یافت به ویژه در لاتین، جغرافی و بلاغت. با حساب و فیزیک و هندسه مشکلی نداشت و جبر را دوست میداشت. در ترمِ چهارمِ این دوره بود که به فلسفه، روانشناسی، منطق و اخلاق علاقمند شد، گر چه کنجکاویاش نسبت به فلسفه از خواندن برخی آثار در کتابخانهی پدریاش در او بیدار شد. در 1880 موفق به اخذِ دیپلمِ هنر شد. اونامونو طراحِ خوبی بود امّا به اعترافِ خودش، عدمِ تسلط به رنگها او را بر آن داشت که هنر را پیشهی خود نسازد.
در سپتامبر 1880 به دانشگاهِ مادرید نقلِ مکان کرد تا در آن جا فلسفه و حقوق بخواند. در 1883 در سنِ نوزده سالگی تحصیلاتش را به اتمام رساند و با نمراتِ عالی موفق به اخذِ لیسانس شد. سال بعد با ارائهی تزِ خود دربارهی زبانِ باسکی تحتِ عنوانِ نقدِ مسأله دربارهی ریشه و پیشتاریخِ نژادِ باسکی موفق به اخذِ دکترا شد. در 1884 به عنوانِ استادِ لاتین و روانشناسی در یک کالج مشغول به کار میشود. در 1891 با کونچا ازدواج میکند و در زمستانِ همین سال خود را برای کسبِ کُرسیِ زبانِ یونانی در دانشگاهِ سالامانکا آماده کرده و موفق به اخذِ آن میشود. در همین اثناست که با نویسنده و متفکر برجستهی گرانادا آنخل گانیبِت دوستیِ عمیقی برقرار میکند. در 1895 واردِ محفل سوسیالیستهای بیلبائو میشود اما در 1897 بانیافتن پاسخهایی برای پرسشهایی که روحش را بر میآشفتند از ماتریالیسم دیالکتیک فاصله میگیرد. در 1898 در کنارِ دو نویسندهی بزرگ دیگر آسُرین و پیو باروخا، گروهِ سهتاییها را تشکیل میدهد که سرآغاز و منشأ شکلگیری نسل ادبی 98 است که از اسپانیایی عقبمانده و موریانهزده بیزار و ناامید بودند و آرزویِ تحول و نوسازیهای بنیادین در سر میپروراندند. در 1900 وزارتِ آموزش عالی او را با فقط سی شش سال سن به ریاستِ دانشگاهِ سالامانکا انتخاب میکند. اونامونو در این دانشگاه کرسیِ درسی را خلق میکند تحتِ عنوانِ زبانشناسیِ تطبیقی که در غایت خود کرسیداری آن میشود. در 1901 آثارِ فیلسوفِ محبوب خود سورِن کیِرکِگارد را مطالعه و برای درکِ عمیقتر این آثار زبانِ دانمارکی یاد میگیرد. در 1902 عشق و فنِ آموزش را مینگارد که نقدیست تُند بر تفکرِ آموزشی پوزیتویسم و هر آن چه تمایلاتِ طبیعی را سرکوب میکند. در 1905 به مناسبت سیصدمین سالگردِ انتشارِ رِمانِ دُن کیشوتِ سروانتِس زندگی دِن کیشوت و سانچو را منتشر میکند. در 1909 تراژدیاش ابوالهول را در لاس پالماس به پرده میبرد. در اسپانیا و پرتغال سفر میکند و در 1911 تسبیحِ سوناتهای عاشقانه، در سرزیمنهای پرتغال و اسپانیا را تصنیف میکند. در 1913 اولین اثرِ فلسفی مهمش را تألیف میکند: در بابِ سرشتِ سوزناکِ زندگی میانی آدمیان و ملتها.
در 1914 مهمترین رُمانَش مِه را منتشر میکند که به دلیل ساختارِ بدیع و بس متفاوت از ساختارهای سنتیِ رُمان در عصرِ خود نامِ نیبُلا به آن میدهد. در 1917 دومین نیبولای خود را تحتِ عنوانِ آبِل سانچِس انتشار میدهد. در 1920 به دلیلِ توهین به شاه آلفونسوی سیزدهم در یک مقاله به شانزده سال زندان محکوم میشود امّا حکم در موردش به اجرا در نمیآید. حملاتِ متداومش به شاه و دیکتاتورِ حاکم بر دولت پریمو دِ ریبِرا باعث عزلِ او از سمتِ دانشگاهی و تبعیدش در 1924 میشود. در نه ژولای بخشیده میشود اما در تبعیدی خودخواسته به فرانسه میرود و در آن جا موردِ استقبالِ روشنفکران قرار میگیرد. تا 1930 در آن جا میماند و با سقوطِ دولتِ پریمو دِ ریبِرا در این سال به سالامانکا باز میگردد و با استقبالِ حیرتانگیزِ مردم مواجه میشود.
با سقوطِ شاهنشاهی و برپاییِ نظامِ جمهوری، اونامونو که از بالکنِ شهرداری آغازِ دورانِ نوین را «پایانِ سلسلهای که ما را بیچیز، فرومایه و احمق کرده است» نامید، از سوی ائتلافِ جمهوریخواهان و سوسیالیستها کاندیدای نمایندگی مجلس شد و از 1931 تا 1933 نمایندهی این ائتلاف در مجلس بود. جمهوری او را در مسندِ ریاستِ دانشگاهِ سالامانکا ابقاء کرد.
با تمام این اوصاف و با گذرِ زمان، آن شور و اشتیاقِ اولیه جایِ خود را به دلسردی و بُریدگی از نظام جدیدِ جمهوری بُرد، نظیرِ دیگرِ روشنفکران چون خوسه اورتِگاای گاسِت و رامون پِرِس دِ آیالا. در 1933 برای انتخابِ مجدد کاندید نشد.
با شروعِ جنگ داخلی در 1936 ابتدا از شورشیان جانبداری کرد در آنان عزمی جزم برای سامان دادن به اوضاعِ کشور میدید حتّا روشنفکرانی جهان را خطاب قرار داد و از آنان خواست تا در دفاع از تمدن غربی و سنتِ مسیحی از جنبش شورشیانِ نظامی جانبداری کنند، درخواستی که جهانیان را به اندوه و وحشت وا داشت. رئیسجمهور آسانیا او را بر کنار میکند امّا دولتِ شورشیان در بورگُس او را در مقامش ابقاء میکند. به زودی و با آغاز کشتارها، اعدامها، تیربارانها، زندانها و شکنجهها، اونامونویِ پیر از شورشیان نیز ناامید میشود. دوستان و همکارانش به انتظارِ جوخههای اعدام در زندانها بودند و سیلی از نامههای زنان آنان برای درخواستِ وساطتت به او سرازیر میشود. در اواسطِ اکتبر با فرانکو ملاقات میکند تا به طریقی بتواند با پادرمیانی جان رفقای در بندش را نجات دهد اما بیفایده است. فرانکو درست در 22 اکتبر که اونامونو را از مقام ریاستِ دانشگاه خلع میکند دستور اعدامِ دوستِ اونامونو، سالبادور ویا، رئیس دانشگاه گرانادا را صادر میکند. اونامونو مأیوس و مغموم در نامهای خصوصی خطاب به یک دوست این جنبش را آغاز یک «رژیمِ احمقانهی وحشت» و «همجفتی اندیشهی پادگانی با روحانیت» مینامد.
میگل دِ اونامونو در انظارِ عمومی نیز از حمایتش از شورشیان ابرازِ ندامت کرد. در 12 اکتبر 1936 در آمفیتئاترِ دانشگاه، در مراسمِ افتتاحِ سالِ تحصیلی جدید که مقارن با جشن نژاد بود، اونامونو در خطابهای بس معروف که ثبت بر جریدهی تاریخ افتاده است، ژنرال میژان_آسترای را که در مذمت روشنفکران خطابهای کرده بود و مرگ را سرودی ساز کرده بود، با جملاتی سهمگین موردِ عِتاب قرار داد:
«غالب خواهید شد، امّا قانع نخواهید کرد. غالب خواهید شد چون از زورِ فزونِ ددمنشانه بر خوردارید امّا قانع نخواهید کرد زیرا قانع کردن یعنی دل به دست آوردن. و برای دل به دست آوردن به چیزی نیاز دارید که در این جنگ از آن بیبهرهاید: عقل و حق. بیفایده به نظرم میآید که ازتان بخواهم به اسپانیا بیاندیشید.»
واپسین روزهای فیلسوف در حصرِ خانگی گذشت در کمالِ ناامیدی، تنهایی و بیچارگی. در عصر 31 دسامبر 1936 ناگهان مُرد.
سینماگرِ نامآور اسپانیا آلخاندرو آمِنابار در 2019 فیلم مادامی که جنگ به درازا کشد را پردهبرداری کرد که به زیبایی این آخرین روزهای میگل دِ اونامونو را به تصویر کشیده است.
اونامونو نویسندهای بود که تمام ژانرهای ادبی را آزمود. رُمان، داستانِ بلند، داستانِ کوتاه، مقاله، نقد، نمایشنامه، سفرنامه و شعر. او یک نامهنگارِ به تمام عیار نیز بود و روزی سه یا چهار نامه مینوشت. در خانهی او تنها بیستهزار نامهی دریافت شده وجود دارد و این در حالیست که حجمِ زیادی از نامهها از ترسِ حکومتِ فرانکو معدوم شدهاند. فقط نامههای ارسال شدهاش که دانشگاهِ سالامانکا به طبع آراسته است هشت هزار صفحه در هشت جلد و مشتمل بر سه هزار نامهاند.
از او داستانهای کوتاه فراوان در نشریاتِ آن زمان انتشار یافته است اما بیست و شش داستان را خودِ او دستچین و در کتابی تحتِ عنوانِ آینهی مرگ در 1913 منتشر کرد.
در دستانِ آشپز یکی از شاهکارهایِ این مجموعه است.
کلمات کلیدی: دانلود رایگان کتاب صوتی، داستان کوتاه، داستان صوتی، کتاب صوتی، دانلود کتاب صوتی، دانلود کتاب صوتی داستان، داستان صوتی، کتاب گویا،
کتاب سبز بزرگترین مرجع رایگان دانلود کتاب الکترونیکی با بیش از ۱۰،۰۰۰ کتاب، کتاب صوتی و رمان است. با کتاب سبز در تمامی موضوعات مانند داستان و رمان، مجله، موفقیت و روانشناسی، تاریخی، کامپیوتر، علمی، دانشگاهی، کتاب صوتی و...کتاب برای دانلود قرار داده شده است. دانلود کتابها با فرمت PDF یا MP3 است. تمامی کتابهای موجود با در نظر گرفتن حقوق مولفان برای دانلود رایگان انتشار یافتهاند. تمامی مولفان میتوانند کتابها و مقالات با ارزش خود را برای انتشار رایگان به کتاب سبز ارسال کنند.