کتاب طنزهای بیات به قلم حبیب الله کلانتری، مجموعهای از مطالب طنز با مظمونهای مختلف به رشتهی تحریر درآمده است.
در بخشی از کتاب طنزهای بیات میخوانیم:
بچه که بودیم، بزرگترها برایمان قصه میگفتند. آن وقتها فکر میکردیم که چهار پنج نوع قصه بیشتر در دنیا وجود ندارد. قصهی مَلِکجمشید و دیو، قصهی «حقنظر» تنبل و خانهنشین، قصهی شنگول و منگول و گرگ بدذات و قصهی تریلیای که وارد فرمانداری مرند شد. البته این آخری را بزرگترها برای همدیگر تعریف میکردند ولی چون زیاد تکرار میشد، ما هم آن را حفظ شده بودیم.
در عالم بچگی فکر میکردم فرمانداری جایی است که ساختهاند تا ماشینها وارد آن شوند، با این تفاوت که در گاراژ ماشینها از در وارد میشوند ولی در فرمانداری این کار را از طریق دیوار انجام میدهند. مثل آن تریلی که بعد از ورود همه جا را در هم کوبیده و بعد مثل یک ارباب رجوع مؤدب دقیقا پشت در اتاق خود فرماندار متوقف شده بود.
پنج ساله بودم که کوچ کردیم و به تهران رفتیم. در سالهای بعد وقتی تابستانها به اینطرفها میآمدیم، نشانهی نزدیک شدن به شهر تابلوهای زیادی بود که هر دویست سیصد متر یکی نصب شده بود و رویش نوشته شده بود «با دنده سنگین حرکت کنید». در طی این مدت، علاوه بر معنای فرمانداری، مفهوم آن تابلوها را هم فهمیده بودم و میدانستم که در سرازیریهای طولانی اگر راننده سرعت ماشین را مداوما با ترمز کاهش دهد، لنتها داغ میکنند و ممکن است دیگر ترمز نگیرند و این مسئله در انتهای سرازیری که نقطه ورود به شهر است، بسیار خطرناک است. راه درست مخصوصا برای ماشینهای سنگین در این سرازیری آن است که به جای ترمز با دندهی سنگین سرعتشان را محدود کنند و برای همین آن همه تابلو هشدار نصب شده است.
خبر تصادفات هم همچنان هر از چند گاهی میرسید. حالا دیگر غالبا پمپبنزین یا ساختمانهای کنار میدان ورودی شهر هدف قرار میگرفت ولی بعضی از این ترمز بریدهها میتوانستند در پرتو مهارت راننده از میدان عبور کنند و بعد در خیابان اصلی با سرعتی بیشتر به اهداف دیگری برخورد میکردند و مردمی بدشانس که در آن لحظه بیخبر از همهجا و هر یک به دلیلی در آن مکان بودند، به سرنوشتی یکسان دچار میشدند. در یکی از همین حوادث بود که احمد، جوان بینوای روستای ما که با وجود معلولیت ذهنی صبحها خیابانهای شهر را جارو میکرد و لقمه نانی در میآورد، به همراه افرادی دیگر که هیچوقت تعداد دقیقشان را نفهمیدیم، در حول و حوش گاراژ قدیمی تبریز از رنج زندگی آسوده شدند و افراد زیادتری با رنجی بیشتر در نتیجه مجروحیت و معلولیتها به زندگی ادامه دادند.
کلمات کلیدی: داستان طنز، داستان جالب، دانلود pdf کتاب طنزهای بیات، دانلود داستان کوتاه، مجموعه داستان طنز، مجموعه داستان های کوتاه، داستان های کوتاه طنز، دانلود داستان طنز،
کتاب سبز بزرگترین مرجع رایگان دانلود کتاب الکترونیکی با بیش از ۱۰،۰۰۰ کتاب، کتاب صوتی و رمان است. با کتاب سبز در تمامی موضوعات مانند داستان و رمان، مجله، موفقیت و روانشناسی، تاریخی، کامپیوتر، علمی، دانشگاهی، کتاب صوتی و...کتاب برای دانلود قرار داده شده است. دانلود کتابها با فرمت PDF یا MP3 است. تمامی کتابهای موجود با در نظر گرفتن حقوق مولفان برای دانلود رایگان انتشار یافتهاند. تمامی مولفان میتوانند کتابها و مقالات با ارزش خود را برای انتشار رایگان به کتاب سبز ارسال کنند.