کتاب بر پوست شهر اثر محسن آثارجوی شامل چندین داستان کوتاه است که با زبانی شیوا و روان نوشته شدهاند.
در یکی از داستانهای این کتاب میخوانیم:
همیشه به رضا میگفتم که آقا جان من، هیچ وقت نباید به این مرتیکه رو بندازی، آخه اگه دزدی کنی بهتر از اینه که به این رو بندازی. کاش من جای رضا بودم تا میتونستم حالیش کنم.
من هم بهش میگفتم، اما مگه به خرجش میرفت! حیف که ما بیکار و بیپولیم وگرنه هر چی داشتیم و نداشتیم خودمون به پاش میریختیم.
پولی که ما داریم فقط به اندازهایه که سیگاری بخریم و بشینیم توی پارک و با هم حرف بزنیم و سیگار دود کنیم.
کار ما شده حسرت خوردن. بچهمایهدارا هفتهای یه بار میرن شمال و وسط هفته هم کلی تفریح و ماشین سواری و این جور چیزا دارن، اون وقت ما...
کاش پول داشتیم میدادیم به رضا و داروهای مادرشو میخرید.
اصلاً کاش ما وضعمون تا آخر عمر همینجوری میموند اما فقط برای این جور چیزا پول داشتیم.
باز هم جمع سه نفر آنها تکمیل شده بود. رضا و منصور و سعید. هر سه توی پارک نشسته بودند و داشتند از سرما میلرزیدند؛ سرمایی بود که سگ را نمیگذاشت از لانهاش بیرون بیاید. از این سرمای سخت، بنیبشری در پارک نبود. هوای ابری و سرد عصرگاهی زمستان سیاه، هر سهی آنها را که روی نیمکت سرد نشسته بودند در لاک خود فرو برده بود. منصور از رضا پرسید:
هنوز نتونستی داروهای مادرتو بخری؟
نه... نتونستم پول جور کنم.
کلمات کلیدی: داستان کوتاه، دانلود داستان کوتاه، داستان کوتاه بر پوست شهر، دانلود داستان کوتاه بر پوست شهر،
کتاب سبز بزرگترین مرجع رایگان دانلود کتاب الکترونیکی با بیش از ۱۰،۰۰۰ کتاب، کتاب صوتی و رمان است. با کتاب سبز در تمامی موضوعات مانند داستان و رمان، مجله، موفقیت و روانشناسی، تاریخی، کامپیوتر، علمی، دانشگاهی، کتاب صوتی و...کتاب برای دانلود قرار داده شده است. دانلود کتابها با فرمت PDF یا MP3 است. تمامی کتابهای موجود با در نظر گرفتن حقوق مولفان برای دانلود رایگان انتشار یافتهاند. تمامی مولفان میتوانند کتابها و مقالات با ارزش خود را برای انتشار رایگان به کتاب سبز ارسال کنند.