کتاب صوتی ویلاهای آنسوی دریا اثر سیامک گلشیری، داستان نیمه شبی کنار دریاچهای که ۲ مرد به طور اتفاقی از راز هم با خبر میشوند را روایت میکند.
سیامک گلشیری نویسند معاصر ایرانی است. او را، که یکی از پرخوانندهترین نویسندگان سالهای اخیر ادبیات ایران بوده است، به سبب آنکه نویسندگی را تنها پیشهی خود قرار داده و رمانها و داستانهای کوتاه بسیاری خلق کرده، از معدود داستاننویسان حرفهای ایران میدانند.
در قسمتی از کتاب صوتی ویلاهای آنسوی دریا میشنویم:
چراغهای توی ویلاهای آنسوی دریاچه سوسو میزد و صدای آهنگ ملایمی از دور به گوش میرسید. هرازگاهی هم صدای خندهی چند نفر را میشنیدم. درست یک ساعت بود که نشسته بودم آنجا و هنوز حتی یک ماهی هم نگرفته بودم. انگشت اشارهام بیحس شده بود. نخ را از دور انگشتم باز کردم و قلاب را بالا کشیدم. طعمه سرِ قلاب نبود. تکهی کوچکی خمیر نان را لای انگشتهایم به شکل کرم درآوردم و فرو کردم توی قلاب. بلند شدم. نخ را چند بار چرخاندم و قلاب را پرت کردم وسط آب. قرقره را گذاشتم روی زمین و سنگی گذاشتم رویش و رفتم سراغ چوب ماهیگیری که توی لولهی سهپایه گذاشته بودمش. کشیدمش بیرون و قرقره را چرخاندم. قلابش به خزهها گیر میکرد و سخت بالا میآمد. چند بار نخ را شل و سفت کردم تا بالاخره بیرون آمد. خمیر نان دستنخورده سر قلاب بود. کندمش و تکهای دیگر چسباندم سر قلاب. بعد زبانه را آزاد کردم، چوب را بردم پشت سرم و باشدت جلو آوردم. نخ، با آن وزنههای نسبتا سنگین، بیستمتری به جلو پرت شد. چوب را گذاشتم توی لولهی سهپایه و برگشتم کنار قرقره. نخش را چند بار دور انگشتم پیچاندم و منتظر کوچکترین تکان شدم. حتی به قلاب نوک هم نمیزدند.
توی این مدت کوتاهی که اینطرفها ماهیگیری میکردم، نشده بود این موقع شب چیزی به قلابم نیفتد. زل زده بودم به آبِ صافِ دریاچه که صدای موتورسیکلتی را از دور شنیدم. برگشتم. چراغش تمام تپهی نزدیک جاده را روشن کرده بود. همین که رسید چندمتریِ ماشینِ من، چراغش خاموش شد و نگه داشت. توی آن تاریکی معلوم نبود چند نفرند. خواستم قرقره را بگذارم زیر سنگ که دیدم چراغی کنار موتورسیکلت روشن شد. چشمم به مردی افتاد که داشت کیسهای شبیه گونی را، که با طناب به عقبِ زینِ موتور بسته بود، باز میکرد. کارش که تمام شد، گونی را برداشت و رفت کنار آب. یکآن انگشتم تکان خورد. ناخودآگاه نخ را کشیدم. نخ شروع کرد به تکان خوردن. وزن ماهی را حس میکردم. یکی از آن کپورهای چاق و چله بود. تقریبا مطمئن بودم. نخ را آرامآرام بالا کشیدم و ماهی را از آب بیرون آوردم. برخلاف تصورم آنقدرها هم بزرگ نبود، اما خستگی را از تنم درکرد.
کلمات کلیدی: کتاب صوتی ویلاهای آن سوی دریا، دانلود کتاب صوتی ویلاهای آن سوی دریا، کتاب گویا ویلاهای آن سوی دریا، کتاب صوتی ویلاهای آن سوی دریا،
کتاب سبز بزرگترین مرجع رایگان دانلود کتاب الکترونیکی با بیش از ۱۰،۰۰۰ کتاب، کتاب صوتی و رمان است. با کتاب سبز در تمامی موضوعات مانند داستان و رمان، مجله، موفقیت و روانشناسی، تاریخی، کامپیوتر، علمی، دانشگاهی، کتاب صوتی و...کتاب برای دانلود قرار داده شده است. دانلود کتابها با فرمت PDF یا MP3 است. تمامی کتابهای موجود با در نظر گرفتن حقوق مولفان برای دانلود رایگان انتشار یافتهاند. تمامی مولفان میتوانند کتابها و مقالات با ارزش خود را برای انتشار رایگان به کتاب سبز ارسال کنند.