دسته‌بندی کتاب‌ها
آپلود کتاب

دانلود رایگان PDF کتاب رمان سفر به سوی آینده

کانال تلگرام کتاب سبز
عضویت

معرفی کتاب رمان سفر به سوی آینده

کتاب رمان سفر به سوی آینده زندگی دختری به نام آنارم را روایت می‌کند که برخلاف میل پدر و مادرش رابطه‌ی عاشقانه‌ای با پسری به نام بهزاد برقرار می‌کند در عین روزهای خوبی که با هم داشتند از رابطه‌ی بهزاد با دختری دیگر باخبر می‌شود و...

در بخشی از کتاب سفر به آینده می‌خوانیم:

سرش‌ را به دو طرف چرخاند و به اطرافش چشم دوخت گمان کنم که منتظر بهزاد است. لبخند غمگینی زدم دلم برایش سوخت آدم‌ها تنها که می‌شوند هر راهی را می‌روند به آن فکر نمی‌کند راه درست است یا غلط می‌روند..
او نیز چنین کرد رفت. اما شانس نداشت و در راه غلط رفت در ذهنم فقط یک سوالی وجود دارد آیا راه درست در پیش رویم قرار می‌گیرد؟ انارام قدم‌هایش را برداشت باور نداشت بهزاد نیامده باشد او هر روز منتظر بهزاد بود و بهزاد هر روز جلوی دبیرستان اولین نفر قرار داشت. بلاخره دست از سعی در پیدا کردن بهزاد شد و قدم‌هایش را برداشت با صحنه روبه‌رویش خشکش زد باورش نمی‌شد! بهزاد با یک دختر آن هم در حالتی که...! واقعا هم حدس می‌ز‌نم چه چیز وحشتناکی در ذهن دارد. دلم سوخت برایش...
دلم برای من دیگر سوخت. چقدر بیچاره خودش را احساس می‌کرد...
کاش نمی‌دیدم کاش این صحنه را نمی‌دیدم کاش صحنه شکستن خود را نمی‌دیدم... الان دیگر نمی‌خواهم کر باشم می‌خواهم کور باشم و شکستن خود را نبینم ضعیف بودن خود را نبینم. سخت است دیدن بدبختی خود. سخت است وقتی از بدبختی یا بیچارگی دوست یا عزیزمان می‌میریم دیگر وقتی خودمان را بیچاره بیبینم چی صحنه‌ای خواهد بود؟
زبانش قفل شده بود لال شده بود. زیرا حق هم داشت وقتی چشم ببیند زبان لال می‌شود. بلاخره از ایستادن در آن حالت دست برداشت و قدم‌های بی‌جانش را به سمت آن دو برداشت. اسمش را صدا زد... کاش آن کار را هم انجام نمی‌داد اسم آن لعنتی را بر زبان نمی‌آورد. اسم کسی که او را فریب داده است. بهزاد نه تنها مرا فریب داد بلکه باعث شد از همه ببرم.
انارام : بهزاد
بهزاد با شنیدن اسمش برگشت با تعجب به انارام نگاه کرد رنگش برید و خودش را باخت.
بهزاد: ا.. ان.. انارام تو اینجا هرچی منتظرت جلوی در دبیرستان بودم نیومدی که...
آن دختری که کنارش وایستاده بود لب باز کرد دختره: بهزاد می‌شه این بازی رو تمومش کنی داری اذیتم می‌کنی.
انارام که هنوز توی شک بود سرش را بالا آورد و گفت: بازی؟ چی! متوجه نمی‌شم این چی میگه؟
بهزاد با التماس به آن دختر زل زد که چیزی نگویید اما آن دختر که برای من حکم یک فرشته را داشت دوباره شروع به حرف زدن کرد: ببین دختر جان من نامزد بهزاد هستم حدس می‌زنم چیزی را نمی‌شنید. حالا دیگر کر شده بود عادت‌هایم را خوب می‌دانم وقتی با این چنین صحنه‌های روبه رو می‌شوم کر می‌شوم. دست و پایم را گم می‌کنم و آرزو می‌کنم خواب باشد. فقط یک خواب. بعضی وقت‌ها هم وجود دارد وقت‌هایی که کابوس‌هایت را آرزو می‌کنی خواب باشد دعا می‌کنی زودتر از آن کابوس وحشتناک برخیزی.

کلمات کلیدی: رمان عاشقانه، داستان فارسی، رمان اجتماعی، داستان ایرانی، رمان، دانلود رمان عاشقانه، دانلود داستان فارسی، دانلود داستان ایرانی، رمان سفر به سوی آینده،

برای دسترسی قانونی و آسان به بیش از ۵۰،۰۰۰ کتاب الکترونیک و کتاب صوتی فارسی اپلیکیشن کتابراه را، رایگان نصب کنید.

کتابراه، دانلود کتاب الکترونیک و صوتی
مشاهده

دانلود رایگان کتاب با کتاب سبز

کتاب سبز بزرگترین مرجع رایگان دانلود کتاب الکترونیکی با بیش از ۱۰،۰۰۰ کتاب، کتاب صوتی و رمان است. با کتاب سبز در تمامی موضوعات مانند داستان و رمان، مجله، موفقیت و روانشناسی، تاریخی، کامپیوتر، علمی، دانشگاهی، کتاب صوتی و...کتاب برای دانلود قرار داده شده است. دانلود کتاب‌ها با فرمت PDF یا MP3 است. تمامی کتاب‌های موجود با در نظر گرفتن حقوق مولفان برای دانلود رایگان انتشار یافته‌اند. تمامی مولفان می‌توانند کتاب‌ها و مقالات با ارزش خود را برای انتشار رایگان به کتاب سبز ارسال کنند.