بامن اُنس عجیبی داشت. مدتها بود که فهمیده بودم ازمیان بچههای فامیل توجه خاصی به من دارد. همیشه میگفت که او را یاد خواهرش مهروَش میاندازم. این قدر این حرف را شنیده بودم که خیلی دلم میخواست در موردش بدانم. بارها از او خواستم تا از مهروَش برایم بگوید. اما همیشه پشت گوش می انداخت.
بعدن فهمیدم که آقاجان دوست ندارد درخانواده حرفی از مهروَش زده شود. دلیلش را من نمیدانستم. برای همین عمه از گفتناش طفره میرفت. هروقت میپرسیدم، فقط نگاهم میکرد وخیلی زود خودش را به کاری مشغول میکرد.
یک روزکه آقاجان و مامان برای زیارت قبولی حاج ملکِ خسروی که ازمکه برگشته بود، رفته بودند، من و عمه تنها بودیم. مقداری کاهوی تازه شسته بود و یک کاسه چینی سکنجبین هم آماده کرده بود. هر دو توی ایوان روی گلیم ابریشمیای که همیشه روی آن می نشست، نشسته بودیم.
بعدازظهر بهاری بود. آفتاب ولرمی میتابید و درخت سیب توی حیاط تازه گُل کرده بود. از روی ایوان میشد ماهیهای قرمز و سفید توی حوض را دید. پرستوها به اینور و آنورمیپریدند.
تازه حمام کرده و پیراهن قهوهای گلدارش را پوشیده بود. جلوی آفتاب بهاری صورتش گل انداخته بود. درحالی که برگ کاهویی را که توی سکنجبین زده بود، دستم می داد،گفت:« واقعاً دوست داری که داستان ِ مهروَش رو بدونی؟»
کلمات کلیدی: رمان اجتماعی، دانلود رمان عاشقانه، رمان جالب، رمان عاشقانه، رمان رمانتیک، رمان ایرانی، رمان فارسی،
کتاب سبز بزرگترین مرجع رایگان دانلود کتاب الکترونیکی با بیش از ۱۰،۰۰۰ کتاب، کتاب صوتی و رمان است. با کتاب سبز در تمامی موضوعات مانند داستان و رمان، مجله، موفقیت و روانشناسی، تاریخی، کامپیوتر، علمی، دانشگاهی، کتاب صوتی و...کتاب برای دانلود قرار داده شده است. دانلود کتابها با فرمت PDF یا MP3 است. تمامی کتابهای موجود با در نظر گرفتن حقوق مولفان برای دانلود رایگان انتشار یافتهاند. تمامی مولفان میتوانند کتابها و مقالات با ارزش خود را برای انتشار رایگان به کتاب سبز ارسال کنند.