کتاب رمان آوای فاخته داستان زندگی دختری ۲۱ ساله است که کار تئاتر و نویسندگی انجام میدهد اما همین نویسندگی اتفاقاتی را برایش رقم میزند که کل زندگیاش را درگیر میکند...
در بخشی از کتاب رمان آوای فاخته میخوانیم:
نزدیک ظهر بود و کافه خلوتتر. بلند شدم و میون صندلیها راه رفتم و به مهرنوش نگاه کردم. رابطه خوبی با معراج داشت. از دیدنشون لبخند روی لبهام مینشست. هزار بار توی دهنم اومد که بگم اگر نیرو لازم دارید من میتونم کمکتون کنم. ولی نتونستم. مدت زیادی نبود که من رو میشناختن... و البته من هیچوقت جز کار تئاتر کار دیگهای انجام نداده بودم. نمیدونم میتونستم با خودم کنار بیام که فقط به عنوان گارسون توی کافه کار کنم یا نه... خوب... دل که باد هواست...برای پولش هم که شده باید میتونستم ولی اینجا... .
معراج دوست من بود... نمیتونستم، رو نداشتم در مورد کار و حقوق ماهیانه باهاش صحبت کنم. رفتم سمت گلهای شمعدونی کنار در. ایستادم و گلبرگهاشونو نوازش کردم. پر بودم از فکر و خیال. مهرنوش با صدای شادش از فکر کشیدم بیرون.
-: فاخته برات غذا سفارش دادم.
برگشتم سمتش. اصلا متوجه نشدم چی گفته بود. لبخند زدم: چی؟
خندید: کجایی تو!... میگم برای خودم و معراج هر روز ناهار سفارش میدیم از رستوران اون سمت، برای تو هم سفارش دادم
فکر کردم به پول ته کیفم. نه... به اندازه یه ساندویچ بیشتر نبود. اونها حتما غذای گرونی سفارش دادن. لبهامو فشار دادم: نه عزیزم من میرم خونه.
معراج پشت مهرنوش ایستاد: یا از ما بدت میاد یا نمیخوای با ما غذا بخوری و بری با از ما بهترون...گیج خانوم همین چند دقیقه پیش گفتی خونه نمیتونی بریا.
اخم کردم. سرم رو پایین انداختم: خوب... اصلا میل نداشتم کاش غذای من رو کنسل کنید
معراج از مهرنوش خواست سری به کیکهای توی فر بزنه. مهرنوش که رفت معراج اومد سمتم. دستهاشو به کمرش زد: چرا اینقدر خودتو توی تنگنا میذاری؟ با ما راحت باش فاخته... هیچ خوشم نمیادا... امروز و با ما بد بگذرون.
حس کردم صورتم گرم میشه. سرم رو برای دیدن نگاهش بالا گرفتم. چقدر این پسر بلند قامت و باریک رو دوست دارم...چقدر از مهر لبریزه... نه برای من تنها، که برای تک تک آدمهایی که از در کافهاش داخل میاومدن... اکثریت برای اخلاق خوشش بود که میومدن این کافه و آهنگای لایت و خاصی که میگذاشت و البته فضای دنج و دوست داشتنی کافه... "کافه نگاه" اسم خوبی بود... واقعا پر بود از نگاه پر بود از حس، پر بود از مهری که از چشم آدمها تا اعماق روح جاری میشد. خواستم بگم پول... خواستم بگم کیف پولم... خواستم خیلی چیزها بگم... نشد! اخم و لبخندی در هم تحویلم داد... . و به شوخی دستش رو توی هوا تکون داد: بیشین بابا حال داری
به دیوار کاهگلی کنار در تکیه دادم و کف دستهامو از پشت کمر به دیوار چسبوندم. زل زدم به شونههای استخونی و بزرگش. زل زدم به مهرنوش که خرابکاری کرده بود و سینی کیک به دست با آرنج، معراج رو کنار میزد که: خودم... درستش میکنم... روشو میبرم خوب میشه
کلمات کلیدی: دانلود رمان عاشقانه، رمان عاشقانه، دانلود کتاب عاشقانه، دانلود رمان عاشقانه ایرانی، رمان عاشقانه، دانلود رمان، رمان عاشقانه ایرانی، دانلود pdf رمان آوای فاخته، دانلود پی دی اف رمان آوای فاخته، دانلود رایگان رمان آوای فاخته، دانلود رمان آوای فاخته، دانلود رمان آوای فاخته، دانلود رمان آوای فاخته با لینک مستقیم، دانلود رمان آوای فاخته برای موبایل، رمان آوای فاخته، رمان آوای فاخته، pdf رمان آوای فاخته کامل، دانلود کتاب آوای فاخته با لینک مستقیم، دانلود کتاب آوای فاخته برای موبایل، دانلود رمان رایگان، رمان، دانلود رمان، دانلود pdf رمان، رمان ایرانی pdf، رمان pdf، دانلود رمان ایرانی، pdf عاشقانه، دانلود رایگان رمان عاشقانه،
کتاب سبز بزرگترین مرجع رایگان دانلود کتاب الکترونیکی با بیش از ۱۰،۰۰۰ کتاب، کتاب صوتی و رمان است. با کتاب سبز در تمامی موضوعات مانند داستان و رمان، مجله، موفقیت و روانشناسی، تاریخی، کامپیوتر، علمی، دانشگاهی، کتاب صوتی و...کتاب برای دانلود قرار داده شده است. دانلود کتابها با فرمت PDF یا MP3 است. تمامی کتابهای موجود با در نظر گرفتن حقوق مولفان برای دانلود رایگان انتشار یافتهاند. تمامی مولفان میتوانند کتابها و مقالات با ارزش خود را برای انتشار رایگان به کتاب سبز ارسال کنند.